رندامروز

قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند ماکه رندیم وگدادیرمغان مارابس

رندامروز

قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند ماکه رندیم وگدادیرمغان مارابس

تنهام بچه ها رفتن کتابخونه سیالات بخونن من اومدم اینجا یعنی سایت

دو تا جینگول م اینجادارن چت می کنن اوف یه ادم ببخشید خری هم انگلیسی گوگل رو حذف کرده تبدیل کرده به ترکی مردم ازار خل چل

راستی کناری ها بااینکه پسرن ابروهاشون رو از من نازکتر کردن

دانشگاه هم دانشگاههای قدیم

دلم گرفته چیز تازه ای نیست هست؟

باید برم به داخلی نمی رسم

انگشتام از سرما نمی تونن درست تایپ کنن

 

 

 

 

خدایا تورو می خوام فقط تو رو

خواهش می کنم کمکم کن

یا اسمع السامعین

دلم گرفته

دلم تنگ خیلی تنگ دوست دارم به اندازه تمام ابرهای اسمون گریه کنم

این همه احساس تنهایی باحضور داشتن ادمهایی که مواظبتن عجیب بابودن یه عالمه دوست رنگ وارنگ عجیب خیلی عجیبه

اما همه اینها منطقی می شه وقتی همه برات غریبه باشن هر ادمی دنیای مخصوص خودش روداره هر ادمی یه جور صبح به زندگی سلام می کنه هر ادمی یه چیز می خواد وچیزهایی که نمی خواد

اره چیزهایی که نمی خواد

گاهی می بینم چیزهایی که می خوام معلوم نیست یعنی معلومن اما اگه واقعی بودن باید در من احساس نشاط به وجود می اوردن

شاید دیلش قوی تر بودن چیزهایی که نمی خوام تو می دونی من چی نمی خوام؟

درتمام زندگیم نفهمیدم زندگیم یعنی چی

خیلی خندیدم اما بالای ۹۵درصدش حیله ای بود برای پنهان کردن چهره  اصلیم خیلی خیلی دنبال  یه دل واسه شنیدن حرفهام یه دل برای دوستی گشتم اما انگار همه قلبها  قفلن

می گم شاید از یه جایی به بعد در افرینش انسانها تغییر ایجاد شده ودیگه قسمتی به عنوان قلب که خونه محبت بود در ادمها وجود نداره بعیدم نیست همه چی از این زندگی نامرد بی رحم  بی ریخت بر می یاد

حتی می تونه یه روز من از من بگیره کاریه که فکر کنم سالهاست کرده انقدر مات ومبهوت شعبده بازیهاش شدم که دیگه نه منی مونده نه قلبی نه حتی مغزی فقط شکل یه بیراهه وسط بیابونم

وسط وسط بیابون 

مغزم اره اور می ده هر چند وقت یه بار اینطوری می شه اونم وقتهایی که وجدانم بش از اندازه نرمال به خودش فشار میاره ونمی ذاره من زندگی خودم رو بکنم

بگذار بگم دقیقا چطوری می شه اگه با ادمی روبهرو بشم که ارتباط باهاش برام عجیبه و چند جمله ای باهاش حرف بزنم تا مدت های زیادی هی حرفها رو پیش خودم تکرار می کنم وتحلیل می کنم اونقدر به این کار اامه می دم که دچار اضطراب می شم بعدش هم هنگ می کنم

اگه یه روانشناسی چیزی این نوشته رو می خونه کمکم کنه دعاش می کنم

یادم اولین باراز معلم کلاس چهارمم می تر سیدم اینطوری شدم تاحالا هم باهم

نچ نچ نچ

انگار نه انگار بزرگ شدم

بگذریم از این حرفها یاد اون میخ افتادم که رفت عروسی قر داد پیچ شد

فکر کنم همسایه هامون فردا همه پیچ شن

قلب من

  my heart is broken

poor my heart

no love story broke it

future story hurt it in a way  that I m not sure if any medicene can cure it

have you ever heard someone teasing all your dreams or  ignore all your comforts to stay in an stabale line

it s painful really painfull

It burns  your heart in a way that no tear sea can turn it off

my god I have a request 

  please help me not to hurt any heart 

این روزها چنان اوضاعی داریم که نگو

همه چی قاطیه   

اما با تمام مشغله ای که دارم جای یه چیز خالیه چیزی که ارامشی بهم بده که همراهش مرداب شدن نباشه ارامش همراه با تکاپو

یکی از بچه های دبیرستان رو امروز دیدم هنوزم برام عجیب بود عجیب عجیب

ولی وقتی یادم افتاد که هنوز خودم رو درست حسابی نمی شناسم به خودم خندیدم چه طوری انتظار دارم یکی دیگه رو درک کنم

من هنوز با خودم تعارف دارم

هنوز ازخودم می ترسم

هنوزباخودم غریبه ام

هنوزباورم نمی شه که هستم

راستی هستم؟

خاصیت پنج شنبه ها کم رنگ شده از این بیشترازهمه چی می ترسم

خسته ترین

امروز خوب ادب شدم 

تمام وقت بیکاری تو دانشگاه انگار تمام دنیا رو قلبم سنگینی می کرد خیلی سنگین بود سنگین سنگین اونقدر سنگین که بغض بد جوری گلوم رو فشار می داد

از صبح تا غروب که می رم اونجا یه سری ادم تکراری جلو چشمام رژه می رن سرم رومی گیرم پایین تا شاید یادم بره کجام  می خوام فقط خودم رو ببینم ودانش اما کافیه چشمم رو از کاغذ برگردونم تا ببینم دوباره تو همون قفسم که بودم همون ادمها مون چهره ها همون چهره خونی های مسخره وااااااااااااااااااااااااااای که چقدر ترسناکن

هیچ چیز تازه نیست جز ثانیه های زندگی من

زندگی من زندگی من زندگی من

مگه من زنده ام ؟

نمی دونم اززنده بودن نشانه ای ندارم دلم می خواد مثل بچه ها انقدر فعالیتهای مختلف داشته باشم که ...اما ادم این حرفها نیستم

یاد قدم های فروز افتادم چه محکم جلو می رفت بهش حسودیم می شه همه اش همینه نه بیشتر

وقتی منتظر تاکسی بودم برای هزارمین بار زندگی ادبم کرد باورم نمی شه بین این همه ادم چرا من باید تندتند ادب یاد بگیرم

بیشتراز۳۰ نفر ادم اونجا بود همه درعرض این نیم ساعت رفتن من موندم وخودم

من بودم وانتهای تحیر مگه می شه؟

خیلی هابعدازمن اومدن اما همه رفتن

مثل همیشه خواب بودم

تازه در همین تلاشها بودم که سفره اسفالتم شدم

اره زمین داشت مسخره ام می کرد

خودم رو به نفهمی زدم که خوب براهرکی ممکن پیش بیاد که یهو یه همکلاسی راهنمایی از اسمون کنار پام نازل شد

این یکی از همه بدتر بود جز کسایی بود که همیشه ارزو داشتن من اونها رو جز رقیبا به حساب بیارم

اما امروز 

ازش خبر داشتم می دونستم بارتبه زیر ۱۰۰۰ پزشکی می خونه هر طوری بود سعی کردم نگام باهاش برخورد نکنه اما از اونجایی که جهان افرینش مصمم بو من روادب کنه

با هم حرف زدیم شاید تنها جمله ای که ردوبدل شد این اطلاعات رو به اون می داد که من تو رشته ریاضی حدود ۱۰۰۰۰رتبه اوردم وحالا همه به مسخره بهم می گن ابیاری می خونه

چون که اصولا ادم اخر شانسی ام تو یه  تاکسی نشستیم وتک تک حرفهایی که با دوستش می زد عین پتک می خورد تو سرمن

حتی تعجبش از عاقبت من هم که  داشت واسه دوست غریبه اش تعریف می کرد به گوشم خورد  

یعنی این منم من همون ادمم که به اینجارسیدم

وووووووووووواااااااییییییییییییی

هیچ کی صدای من می شنو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدای من فردا چه رنگیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عیدمن

عید همه مبارک

البته عید اونهایی که واقعاعید دارن

واقعاکه ادمها گاهی وقتها چه موجودات بیخودی می شن مثل خودم

روزهای قشنگ زندگی رو طوری گذروندم که روم نمی شه بگم چند وقت زنده امپس فردا عید اما واسه من ....

یه کوه شرمندگی که روی بقیه تل خاکهای زندگیم انبار می شه

حتی نمی دونم تل درست یا طل

اما یاد می گیرم اره یاد می گیرم تازنده ام یاد می گیرم

صبح به خیر

زمین کوچولو بهت تبریک می گم

واقعاباید به خودت افتخار کنی که خدا ادمی مثل من رو فرستاده تا یه مدتی همراهت باشه

الهی قربون خودم برم با تولدم

دم مامانم گرم که ز خواب بیدارنشده بهم حال داد

تمام اتفاقهای چندروزه معنی دارند

دیروز تونستم حقم رو بگیرم چون دیگه بزرگ شدم

امروز باچشم خواب الود از خجالت ماشین در اومدم

وفرداوفرداوفردا

حالا از یه چیز مطمئنم خدا من نفرستاده اینجا تا ازهمه چیز وحشت کنم وبه خاطر اسیب ندیدن تجربه های جدید به دست نیارم

حتما کار این الیاس که نمی خواد من پتانسیل درونیم رواستفاده کنم

نمی دونم چقدر دیگه وقت دارم ولی می دونم تا نفس می کشم باید روی هرچی الیاس کم کنم

من می تونم

خدایاکمکم کن از نیروهایی که بهم دادی در راه رضای خودت استفاده کنم

 

اخرین فرصت

اشنای لحظه هایم

به یادت می خوانم

غزلی از عشق والتماس

دوست

اگر دوست می خواهی مرا اهلی کن

وقتی تو خیابون راه می رم به ادمها نگاه می کنم دوست دارم از چهره فکزشون رو بخونم

دوست دارم ببینم هیچ کی پیدا می شه که فکرهاش شبیه من باشه ...

باید یه اعتراف بکنم بعد از این که یه جمله در جواب استادمون گفتم واز بچه ها شنیدم چه ادم گیریه خیلی ترسیدم

همه اش می تر سم مبادا مبادا

اما اگه من واقعا مسلمانم نباید از هیچ کس غیراز خدابترسم

نمی دونم از کجا اما وقتی حسابی حالم بد شده بود این جمله تو ذهنم پیچید

یا من یعز من یشاء ویا من یذل من یشاء

خدایا مواظبم هستی مگه نه؟

خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد به کمکت نیاز دارم

یاخیرالغافرین یاخیرالمحسنین یا خیرالساترین

یاارحم الراحمین

فردا

I don t know why but when I m lonely prefer to choose another language  .maybe in this way I can  ignore everything even myself .tomorrow I want to go to uni to watch people to watch life to watch joy and happiness .I ll  be alone ......

 searched everywhere to find u but did nt find  

خانه خراب

امروزدومی بود که اول بود

 رفتم دانشگاه بچه ها رو دیدم همه لباس تازه هاروپوشیده بودن حال می کردن با تیپ هاشون .سیدوگزگا نبودن البته خیلی ها نبودن ولی چون اینا بچه زرنگن نبودنشون عجیب اولین کلاسی که تشکیل شد ومن حضورداشتم اخلاق بود واقعا هم که به درد من می خورد ما بودیم وبچه های سال اول دام خیلی شوت بودن

امروز همه تو دانشگاه گیر می دادن می خواستن بگن ما کارمندهای خوبی هستیم    حالم ازشون بهم می خوره احمق های بی شعور به جای انجام وظیفه حرف مفت بار مردم می کنن

 

چقدر امشب بی ادب شدم به خاطر سردردم

دلم یه اهنگ عاشقانه می خواد که باهاش گریه کنم چندساعت پیش ماندگار شادمهر پخش می شد خیلی حال کردم

خانه خراب توشدم به سوی من روانه شو

سجده به عشقت می زنم منجی جاودانه شو

ای همه وجود من سنگ صبور تو منم ...............

 

 

اگه کسی این رو می خونه لطفا برام دعا کنه

دعا کنین که اسیر تکرارنشم

دلت بخواد یا نه زندگی میره جلو بخوای نخوای اول مهر بود 

می تونی انتخاب کنی خودت رو به در ندیدن وخواب بودن بزنی یا بری جلو وپیشرفت کنی

من دومی رو انتخاب می کنم

امروز همکلاسی های کوشای من رفتن ساعت ۸صبح اول مهر کلاس مکانیک سیالات تشکیل دادن تازه استاد ازشون امتحان استاتیک گرفته

به حق چیزای نشنیده

یه دلم می گه برم برم یه دلم می گه نرم نرم باور نداره دلم دلم

اول مهربود؟

 من الان دوتاشاخ دارم 

 

 

 

ویرانه خاطرات

بابرگ گل نام تو می نویسم

باران شوید رخسارخیس خیسم

چون سایه روی دیوار از بی کسی شکستم

باتوبه خود رسیدم

شد باورم که هستم.....

یعنی چیزی از اون ساختمون قدیمی که دبستان من بود باقی مونده؟

یادم پر از اتاقهای تودرتو بو که به هم در داشتن باچند تا اتاق وپله که چون احتمال ریزش داشت قفلش کرده بودن

اون انباریهای قفل شده ومعماری عجیب خوراک ذهن خیال پرداز من بود

یادم تو همون دوران بچگی ارزو داشتم مهندس عمران بشم تا یه خونه همون مدلی بسازم

باید اعتراف کنم با اینکه مهندس عمران نشدم هنوز این ارزو کنج دلم داره خاک می خوره باخودم می گم کاش نقشه های خونه های قدیمی قبل از ویران شدن جمع اوری می شد

باید بگم هنوزم یاداوری وتصور اون ساختمان چوبی برام لذت داره

به هرحال اون پنج سال تنهاسالهای شوروخوشی تو خاطره هام به حساب می یاد

وای که این نوستالوژی چه چیز وحشتناکیه

دیروز وقتی صدرا کوچولو معلم شده بود .می خواست به عروسکهاش درس یاد بده گفت

به نام خداوند بخشنده مهربان خوشگل

خدایی که واسه بچه ها هم قشنگی امروز یه نفر بهم گفت باید با ترس هات روبه رو بشی

ازت می خوام خودت به ذهن وقلبم تلقین کنی که تویی که همیشه با منی

فقط خودت وچون بامنی هیچ چیز در زندگیم وجود نداره جز گام برداشتن درراه تو...

به شهر ودیاری ببرتومرا که نورخداباشد ومن وتو

نباشه به دلها نشونه غم امیدو صفا باشد ومن وتو

 

 

ارزوهای ترم جدید

چندروز کارت نداشتم کلی حرف تودلم مونده بود اماحالا...

یه نگاه به تابستون کردم مامان چند وقت پیش مادربزرگم بود من بودم وخونه بعد سه هفته ای همه چی اروم بود تا مامان بزرگم رو عمل کردن وسرمون شلوغ بود وقتی اونها رفتن خونه همه چی بیش از حد اروم بود در واقع تکراری بود

همیشه غروبها بدجور به هم می ریزم فکر می کنم به خاطر ترس از یکنواختی که زندگیم رو گرفته تاچند روز دیگه دانشگاه باز می شه ومن نمی خوام رفتارهای گذشته ام رو تکرار کنم

می خوام معدلم بشه ۱۹.۲۰ 

می خوام انقدر دانشجو باشم که به خودم افتخار کنم می خوام انقدر اعتمادبه نفس داشته باشم که راحت نظراتم رو بگم می خوام اونقدر به خودم مطمئن باشم که حرف دیگران برام مهم نباشه همینطور کارهای اونها برای من

می خوام خوب باشم خوب خوب بدون غیبت بدون وقت تلف کردن بدون ترس

من وخدا و دانش