امشب توی استوری 3 رو دیدم نمی خوام اصلا چرا اندی بزرگ شد؟ مگه چی میشه وقتی همه چیز قشنگه چیزی تغییر نکنه؟؟؟؟؟؟؟؟

خوب من دلم می گیره

شب شده نه شب رفت سحرداره می شه مهم این که مغزم نیاز داره آروم شه

1-همه میمیریم پس باید از هممه فرصتهامون استفاده کنیم

2-باید تفریح استراحت و کار کنیم

نتیجه:برای اینکهبتونیم از فرصتهامون استفاده کنیم باید نظم داشته باشیم تعادل داشته باشیم پس وقتمون تقسیم می کنیم

سوال:خدا هست؟بله

دنیا هست؟یقینا

آخرت؟بله

مشکل:لذت وعشق دنیا از همه ملموس تر

ایراد:فانیه

برهان:همین عشق زیر مجموعه عشق الهییه نه مجاورش نه مقابلش همون نعمات خداست

امتحان پای عمل برسه رو حرفت میمونی؟

خدا می داند

ایراد اساسی :من ضعیفم

خواهش اساسی:خدایا مرا به حال خود وا مگذار



نکته 1امشب:می دونی چرا تو تایتانیک به نظر عشق قشنگ مییاد؟چون چندساعت بیشتر طول نمی کشه به دنیای واقعی و24ساعت با هم بودن نمی رسه چون قصه است

نکته2امشب:چه جوری رز می تونه باخوشی زندگی جدیدشوبسازه؟

بی رگ؟عشقش کم عمر بود؟کیس بهترپیدا کرد؟فکرمیکردبااون گردنبند چه کارایی میتونست بکنه؟چون توهم جیمزکامرون بود؟اعصابش قوی بود؟شخصیت روحانی ای داشت؟

کشف امشب:منم واقعا مثل بقیه آدما زنده ام؟باید زندگی کنم

تو هنوز هستی؟

آره همین نزدیکی ها مثل سایه یه جورایی کمین کردم

نمی خوام باشی

نمی تونی کاری کنی تا آخرعمرت باهاتم

هرکاری میکنم که نباشی

کاری نیست که بتونی بکنی فقط می تونیم باهم بجنگیم

جنگ؟من از جنگ میترسم نه همیشه اما از تو میترسم

منم میخوام بترسی این جوری بیشتر درگیرم می شی

اگه برنده شدم چی؟

نمی تونی این همه مدت نشدی بازم همینه

اشتباه میکنی به پیروزی نزدیکم همینکه به حرف آوردمت یعنی تمومه ببین که دیگه فرصتی برات نمونده حالا هنر مبارزه ام ببین.


سلام

از کجا شروع کنم؟

بعداز این همه مدت میدونی چقدر حرف وخاطره برای به بند کشیدن دارم؟

بی مقدمه از اینجا شروع می کنم

با گذشت زمان خیلی چیزا عوض می شه حسم نسبت به خیلی چیزا تغییر کرده اونایی رو که دوست داشتم اونایی که دوست نداشتم .....

می دونی از12 ال پیش تا حالا خیلی زمان گذشته اما انگار واسه من مدت زیادی نشده واقعا برام همین دیروز بود واااااااااااااااااااااااای که به چه چیزایی حساس بودم از چه چیزایی می ترسیدم همونطور که الان از خیلی چیزا می ترسم وبه خیلی چیزا حساسم

اما همین جا باید یه اعتراف کنم

همیشه خدا وفرستاده هاشو صدا می کردم فکر می کردن باور دارم اما

حالا می فهمم حضور و باورم قوی تر شده دیگه مطمئن مطمئنم. شاید چند سال دیگه باز پیشرفت کنم و نسبت به همه چیز دید بهتری داشته باشم آره همین که می گن کمال انسان باید درطی مسیر طولانی بدست بیاد راستی

پند شب پیش سیاوش دیدم یادت اون سالا چه حال وهوایی داشت؟

من راهنمایی بودم تازه هدیه تهرانی اومده بود توکار خدای من نمی دونم چه حسیه نمی دونم  خیلی عجیبه به یاد آوردن یا بهتر بگم یک لحظه می بینی چیزهایی که فکرشو نمی کردی این قدر دور باشن چقدر دورن آره

اون موقع ها موبایل خیلی خیلی کم بود تلفن ها ایدی کالر نداشت باجه های زرد تلفن ماشین های قدیمی

پوشیدن شلوار جین عجیب بود تازه موسیقی پاپ داشت تو ایران می جنگید که بیاد اوه یادت اون موقع ها شادمهر چه غوغایی کرده بود؟

یادته؟

منم هر روز صبح منتظر سرویس کتاب بدست

تو کلاس دستام بالا وداوطلب

خداااااای من چه جوری آدم هارا افریدی که تو دوره های مختلف زمانی این قدر عوض شن

یه چیز دیگه یادم اومد چقدر دلم برا زهرا تنگ شده نمی دونم شاید حتی اسمم فراموش  کرده باشه اما خوابش می بینم.

خواب خیلی چیزا رو می بینم حتی بعضی ها این قدر اومدن تو خوابم رکورد شکستن آره خواب کسایی که  دوستشون داشتم ونادون بودم که دوستشون داشتم با دوستیشون ازارم دادن وهمیشه دشمنم بودن

خواب کایی که می ترسم یه روز از دستشون بدم

خواب کسایی که برام توهمم و از دست دادن بعضی از توهم هام نزدیکه

تازه با پیش اومدن شرایط جدید خیلی از توهم هام هم گم شدن

نمی دونم از دست دادن خیالاتی که آدم پیش خودش می سازه هم سخته؟

قبلا تجربه اش کردم نه سخت نیست دیگه می تونی با ارامش کامل کنار اون خیال واستی نه اشتباه گفتم دیگه خیالی وجود نداره اون رویاعای بچه گونه مثل حباب می ترکن

می تونی با آرامش کنار واقعیتها بایستی ودیگه با خودت هیچ چی نگی حتی اون خیال هم ترکیده وحتی دیگه اون هم نیست که شهادت بده توذهنت چه خبر بوده فقط تو می مونی و کلی واقعیت غریبه دور وبرت حتی بعضی واقعیت ها هم دور می شن قبل از اینکه فرصت کنی بیرون خیالاتت خوب ببینیشون و بشناسیشون

آره قانون های بزرگ شدن این طوریه خندیدن به اینکه روزی خریدن عروسک باربی چقدر برات مهم بود...

ببین از چیا تو هم گفتن وقتی آدم حرف زیاد داشته باشه این طوری می شه

feel sth is happening here in my heart but tears do not talk to mirror anymore 

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی ما رستگار

گفتم داغونم نگفتم؟

گفتم هوام داشته باش نگفتم؟

گفتم تنهام نگفتم؟

گفتم خسته ام نگفتم؟

گفتم چون توگفتي بموم ميمونم نگفتم؟

مي ترسم محلم نذاري دوباره مي گم كه يادت بياد فقط يكي هستي ومن راه ديگه اي ندارم.

دوست دارم خداااااااااااااااااااااااا

بازم كمت اوردم هيچ وقت نمي توني تا اخرش قوي جلو بري؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تولد

ازاون روزي كه گفت باش ومن بودم ۲۲ سال گذشت اما درتمام اين مدت شايدبه اندازه ۱۰ سال.

مهر

ان قدر حرف براي نوشتن دارم اما وقت ندارم ۷ مهر يه سف ۳۶ ساعته به قم داشتم اما همراهانم كساني بودند كه مشخصاتشان برايم نااشنا بود بهش مي گن از يك طبقه ديگه.امادوست دارم بعضي هاشون ثبت كنم تا يادم بمونه دنيا فقط ادماي بالاشهر توبرج هاي دربسته نيست.

عباس اقا:راننده اي كه شبيه بقيه راننده ها نبود خيلي خوش اخلاق بود تحمل اين همه پير با صداي مصيبت كار من كه نيست.

ايران: اگه سواد داشت به راحتي مي تونست رييس جمهورخوبي باشه ويه كشوراداره كنه.

مريم :دختر جووني كه توانايي ساختن زندگي اش رو داره

مجتبي:شبيه پرايي كه من مي شناسم نيست پيرو خط امام شايدم مي خواد از امام سبقت بگيره

طاهره:مادري كه حواسش به بچه ۳۰ ساله اش هست

مهدي بچه ۳۰ ساله اي كه زنش مي ذاره با مامانش ميادسفر

ربعلي وزنش:خدا حفظشون كنه

حاجي وخانوادهاش :نياز به روانپزشك دارن.

مهرناز:دختري كه ۵۵بعد متفاوت داره

...

 خوب برگشتم دانشگاه

اخرين مهري كه بااين ادمها سپري ميكنم وقتي فكر مي كنم ديگه هيچ وقت اين ادما باهم يه جا جمع نمي شن يه چيزي تو قلبم جابجا ميشه اخراي تمام دوره هاي تحصيلي ام همينطوري بودم اما مي دونم كه بعد يه مدت عادي مي شه

خوب دانشگاه ولش كن برگرديم به خودم

واي باز هم حماقت به خرج دادم.خداي من ازت مي خوام هميشه حواست بهم باشه

 

بلندترین فریاد من عطسه کردن بود یعنی سر میکروبها داد زدم که برن بیرون اما امشب دلم می خواد انقدربلند دادبزنم که همه کره زمین بشنون.

خدا اااااااااااااااازمان نگه داااااااااااااااااااااااار

خداي من بار ديگر ترس وجودم را فرا گرفته است خداي من ارامش را به اين كره خاكي هديه كن.

ای خدای من خودوابرویم را چون همیشه به تو می سپارم

چت

من از چت كردن خوشم نمي ياد اما گاهي ميرم ببينم تو روم ها چه خبر .هميشه نااميد ميشم

اما امشب بايه ادمي حرف زدم كه باعث شد اميدواربشم

حرف خاصي نمي زد اما همين كه دنبال كارايي كه اكثرا اين وقت شب هستن نبود خيلي ذوق كردم البته يه ۱۵دقيقه اي بيشتر طول نكشيد مي گفت پسر اما گمونم دختر بود .خودمونيم منم يه سري خالي براش بستم مي خواستم ببينم ادم خوبيه يانه؟خوب بود.

نتيجه اخلاقي :خدايا همه جوانان را به راه راست هدايت بفرما

ادامه نوشته

نمي دونم مامانم حواسش جمع يامن تابلوام به هرحال دعا مي كنم خدا ظرفيتم رابراي پذيرش واقعيت ها بالاببره.

من كودكي گم كرده ام راباز مي يابم ديگر بزرگ شدني دركار نخواهد بود.

دیدین این صحنه آخری جومونگ چقدر هندی بود. تازه شبیه گنج قارون وفردین هم بود

خدابیامرزه خاله رو آدم بی آزاری بود چیزایی که یادم:

حیاط عیدی ماهی آشپزخونه دردودل حلوا زیردستی آش ترش ترب

خداحافظ خاله جون روحت شاد.

رستگاران

ديدم حيف آدم ساعتها وقتش رو با چيزي بگذرونه اما يادگاري ازش نداشته باشه اينم نظر من راجع به رستگاران.

بهترين قسمت فيلم اين تيتراژآخرش بود كه اونم چون من ياد تمام غصه هاي زندگيم مي انداخت نتونستم بيش تراز۲-۳باركامل گوش كنم.واقعا صداي جناب اصفهاني بي نظير.

اماازاونجايي كه من سه پنجم عمرم رو خواب بودم ويك پنجم ديگه اش هم داشتم فيلم ميديدم مي تونم درباره فيلمنامه هم نظر بدم

متوسط رو به پايين بود اصلا چه دليلي داشت كه توكارتي كه كاوه فرستاده آدرس تالار مربوط به پرده ياقوت باشه يا اينكه كاوه بعد ۱ روز با پيراهني كه از بيمارستان دزيده آشغال بذاره دم دريااينكه رويا بالباسي كه رفته دانشگاه سرميز غذا بشينه  ايراد اصلي به ديالوگها وارد بود.اگه يك كم باحواس جمع گوش مي كردي متوجه مي شدي كه همه آدمهاي قصه مثل هم حرف ميزنن. جمله بندي وگاها تعابيري كه براي يه موضوع به كارميرفت شبيه هم بود يعني كاملا معلوم بود كه همه ادمها از ذهن يه نفر بيرون اومدن.

عذاب آورترين قسمت ماجرامربوط به پخش خلاصه هاي قبل بود واقعا اضافه وكسل كننده بود.

اين هم كه ازكل كادر به اون بزرگي فقط بايد با يه چشم ارتباط برقرار كرد بيش از حد به كاررفته بود.

اما قسمت موردعلاقه من بازيگريه:

آخي اين احمدرضا دركل فيلم يه ۳دقيقه اي بيشتر حرف نزد بقيه اش را خوابيده بود يا داشت لبخند ميزد صحنه هايي كه براش درنظر گرفته بودن من ياد پانتوميم دوران مدرسه م انداخت يكي تعريف مي كرد ويكي ديگه بايد بدون حرف زدن نشونش مي داد.

اما روناك يونسي نشون داد كه ميتونه به خوبيه الهام حميدي قيافه مصيبت زده به خودش بگيره ابروهاي ناراحت وچادراشون (مسافري از هند كه يادتونه؟)البته خجسته درشيرزن بودن يه سروگردن ازكليه نسوان رنج كشيده تلويزيون سرتره.

پونه هم تكراري بود.

راستي اين جناب پليس چقدر آب خورد فكركردم اسپانسر فيلم شركت آب معدنيه

ليندا كياني خيلي خوشگله اما جا واسه كارزياد داره يه جورايي شل بازي مي كنه

راستي ميترسم چند تا فيلم ديگه باپورسرخ بازي كنه جدي جدي اين اقا قصد جونشو بكنه يه عروسي بگيريم به خوبي وخوشي تموم شه ديگه.

راستي اين فيلم يه كيسه بوكس نياز داشت كه كاوه بااون لباس مشكي خوب نقشش رو بازي كرد راستي توفيلم هاي قبلي هم ايشون يه جور خاصي راه مي رفت يا اينجاازتنگي شلوارش راه رفتنش يه جوري بود.به نظرم اين شخصيت از خجسته هم بدبخت تر بود.بابادكتر...

عباس امیری يه جورايي هم شهريه اما صداي نفس كشيدنش يه جوري آدم اذيت مي كنه.

نكته اخلاقي:شهرستاني هاي فيلم بي آزاربودن اماامان از دست اين تهراني ها

استادآتيلا پسياني هم كه انگار زاده شده كه ضدبشريت باشه شايسته نگو بگو گودزيلااين يكي باشوكت سريال نرگس رقابت داشت.

هرچي بود تموم شد عوامل پولشون گرفتن وكارشون كردن

مخاطبين هم مثل هميشه مخاطباي ماه وكم توقع. 

 

 

به به قهرماني آسيا مبارك باشه

جام جهاني خوش يمن باشه

جووناي ايراني سالم باشن.

جاي آيدين هم خالي بود.