رندامروز

قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند ماکه رندیم وگدادیرمغان مارابس

رندامروز

قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند ماکه رندیم وگدادیرمغان مارابس

همه تقصیرهاگردن من همیشه من اشتباه می کنم وباعث رنجش دیگران از خودم می شم اما ۹۹ درصد موارد غیر عمدی

من ادم شوتی ام؟

بهتر از این به بعد بیشتر مواظب رفتارم باشم

خیلی بیشتر

ازهمون روزی که دنیارو شناختم

زندگیم کتاب مثنوی نبوده

یه کاغذ پاره بودکه ازش یه قایق کاغذی ساختم

قایق کاغذی می ره وگریه ام می گیره

اما می دونم واسه گریه دیگه دیر

اوف اوف اوف

اخه کی دینامیک پاس نکرده سیالات پاس می کنه که ما دومیش باشیم

مغزم سوت کشید تازه ۲تا سوال حل کردم

ولی باحال بود

ببخشید مفرح بود

 اگه بدونین چه سوتی فجیعی من ودوستام دادیم

تودانشکده مایه دختر هست که خودش رو به یه پسره می چسبونه ولی یارو در ملا عام بهش گفته دس ازسرم بردارولی خانم همچنان بر عشق خویش پا فشاری می کنن اصلا به ماچه

فقط مااز همه جا بی خبررفتیم درباره یکی از دروغهای پسره درباره نمرش

بایکی از بچه ها حرف زدیم که از شانس خوب ما ازبین ۱۱۰۰۰ دانشجو دقیقا همین خانم که ما نمی شناختیمش پیشمون نشسته بود

بابا ما که حرف بدی نزدیم اون دروغ گفته بود به ما چه

بگذریم که خانم چقدر شاکی شدو چه تهدید های خشنی برای کل بچه های کلاس فرستاد

اوووووووف

به این می گن بلای اسمانی

نتیجه اخلاقی هم اینکه هر کی از راه رسید گفت مقاومت مصالحش رو ۲۰ شده شما بدون چون وچرا قبول کنید 

سوتفاهم

من نمی خواستم رفتارم این طوری باشه یعنی نتونستم تعادل رو بین  خواسته خودم برقرار کنم

اخه وقتی درباره کارهاش حرف می زنیم ومی خندیم احساس خوبی دارم

نمی دونم شاید می خوام این جوری تلافی حرفی که نزده رو سرشون در بیارم

ببینم مگه ادم ها رو به خاطر کارنکرده هم مجازات می کنن

گرچه این رفتارهای عجیب نوعی خود درگیری

اره باخودم می جنگم

وقتی ادای ادمی که نیستم در می ارم

چطوری می شه اشتباهات گذشته رو جبران کرد؟

من اینی که نشون می دم نیستم اما جرات ندارم واقعیت خوم رو نشون بدم

تمام زندگیم ترسی است

ازخود

یادم رفت

داغون ترازاغون منم خوبه حالا دوروز بیشترنرفتم

یکی من جمع کنه

به خدااخر بی انصافیه اخه خیلی خیلی ظلمه

من که از اسمون وزمین همین طوری رو سرم رحمت داره می باره از همون رحمت ها که ظاهردردناک دارن

اصلا تقصیر خودمه که گیج بازی دراوردم  یادم رفت

بابا من بیچاره سه جاجواب مساله رونوشتم اما وقتی باید به استاد می دادم جاش گذاشتم

اخه ادم اینقدر خنگ این قدر بدشانس بدبخت

اخه خدا بابا از بزرگیت هیچ چی ک نمی شه یه نگاهی هم به من بکنی

این  استاد هم خوب حالا دکتر نیست انگار اومده برده داری بدبین  بی منطق

اخه مگه تو ادم نیستی

اصلا می خوام ببینم همیشه همه چی یادت می مونه

شانس منه خودم مظلوم از اسمان وزمین خورده هر چی بیچاره است هم پستش به من می خوره

اگه پسره رو صدا نمی کردم حتما یه مزرعه زیر پاش به عمل میومد

ولی نفهمیدم چرا هرکاری من می کردم تکرار می کرد

اییییییییییییی      خخخخخخخخخخخخدا

تنهایی

تازه دوستم زنگ ده می گه بلاگفا ساختم منم بهش نگفتم که دیگه اونجا نمی نویسم حالا باید اونجاهم یه چیزهای بنویسم ولی غیر محرمانه چون از قدیم گفتن حرفی که ازدهن دراومد پخش می شه یایه چیزی تواین مایه ها ...

تنهایی چیز عجیبیه گاهی وقتها خودمون رو به هر دری میزنیم که تنها نباشیم ولی گاهی اوقات با هردوز وکلکی هم شده نمی خواهیم لحظه های تنهایی مون رو با کسی قسمت کنیم

نمی دونم شاید به همون مبحث ظاهر سازی جلوی ادمها مربوط می شه واینکه می ترسیم خود حقیقیمون رو لو بدیم

تانگردی آشنازین پرده رمزی نشنوی

گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش