رندامروز

قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند ماکه رندیم وگدادیرمغان مارابس

رندامروز

قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند ماکه رندیم وگدادیرمغان مارابس

ویرانه خاطرات

بابرگ گل نام تو می نویسم

باران شوید رخسارخیس خیسم

چون سایه روی دیوار از بی کسی شکستم

باتوبه خود رسیدم

شد باورم که هستم.....

یعنی چیزی از اون ساختمون قدیمی که دبستان من بود باقی مونده؟

یادم پر از اتاقهای تودرتو بو که به هم در داشتن باچند تا اتاق وپله که چون احتمال ریزش داشت قفلش کرده بودن

اون انباریهای قفل شده ومعماری عجیب خوراک ذهن خیال پرداز من بود

یادم تو همون دوران بچگی ارزو داشتم مهندس عمران بشم تا یه خونه همون مدلی بسازم

باید اعتراف کنم با اینکه مهندس عمران نشدم هنوز این ارزو کنج دلم داره خاک می خوره باخودم می گم کاش نقشه های خونه های قدیمی قبل از ویران شدن جمع اوری می شد

باید بگم هنوزم یاداوری وتصور اون ساختمان چوبی برام لذت داره

به هرحال اون پنج سال تنهاسالهای شوروخوشی تو خاطره هام به حساب می یاد

وای که این نوستالوژی چه چیز وحشتناکیه

نظرات 1 + ارسال نظر
علی شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:35 ب.ظ http://bani.blogsky.com

سلام

سلام
سلام بر آغاز

ممنون که آمدی
ممنون که نظر دادی
ممنون از لطفت
ممنون که لینکم کردی

سلام بر آغاز

اندیشه مکن که شانه هایت سنگین شود

بیا پیشم
به امید نگاه شما زنده ام



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد